Darklife

دیگر خسته شدم از بس از “تـــــو” نوشتم میخواهم از “خودم” بنویسم “من” هنوزم دوســـــتـــت دارم

Darklife

دیگر خسته شدم از بس از “تـــــو” نوشتم میخواهم از “خودم” بنویسم “من” هنوزم دوســـــتـــت دارم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مرگ غم انگیز» ثبت شده است

تمام من کشته شد

 روزی آمد در قلبم...طوری آمد که متوجه آمدنش نشدم؛یک  روزی  آمد اما ای کاااش نیامده بود...قلبم دوستش داشت...هر وقت او را میدیدم  دیوانه وار بر سینه ام میکوفت..چشمانم هرگاه او را   میدیدند میخندیدند...دلم میلرزید...زبانم بند می آمد...رگهایم منقبض میشدند ،ضربان های قلبم شدت میافتند، ای کاش هیچ وقت نمیدیدمَش...از دیدَنَش خوشحال میشدم...عاشق خنده های زیبا و دلبرانه اش بودم...حتی اخمهایش هم  دوست داشتم...
اما ،اما،اما
همه ما  آدم ها در زندگی امان  ای کاش هایی داریم که ب امید تسکین دردمان این جمله کوتاه را بر زبان می آوریم..اما این ای کاش ها نمک میپاشن روی زخم هایمان..):
ای کاش ندیده بودمش...ای کاش نمی آمد در قلبم تا روزی قلبم را له کند...تا روزی دلم را بشکند...ای کاش کمی من را میدید همانطور ک از دیدنش ذوق میکنم...مشکل همین جاست او مرا ندید😔..ندید و له کرد قلبم را،غرورم را...ندید و بع آسانی پا روی تمام من گذاشت و گذشت...
ای کااش ،ای کاااش ،ای کاااااش...
دوست داشتن هایم اشتباه بود...نتوانستم وارد قلبش شوم...خواستم وارد شوم اما روی قلبش زده بود ورود ممنوع......
قبل من کسی وارد شده بود و قلب او را به تصاحب خود درآورده بود...آرام آرام غرورم را جمع کردم برای برگشتن...چشمانی ک همیشه میخندیدند این بار اشک ریختند ..دلی ک همیشه ذوق میکرد این بار مرد...قلبی ک عاشقانه می تپید این بار گاهی میزد و گاهی نه...لبخندهایم رفتند دنبال کارشان...لبهایم قفل شدند...روح از بدنم جدا شد و همع چی تمام شد.....ای کاش نمیدیدمش تا من را نابود کند...من تمام شدم💔