Darklife

دیگر خسته شدم از بس از “تـــــو” نوشتم میخواهم از “خودم” بنویسم “من” هنوزم دوســـــتـــت دارم

Darklife

دیگر خسته شدم از بس از “تـــــو” نوشتم میخواهم از “خودم” بنویسم “من” هنوزم دوســـــتـــت دارم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خسته» ثبت شده است

جرم عاشقی♡

جرم:عاشقی/:
حکم:
محکوم به مرده متحرک شدن در اتاقی کوچک و تاریک تا ابد...
وعده صبحانه میشود مرور خاطرات و خوردن غصه ها..
کشیدن دردها میشود سیگاری که دود میشود..
در وعده ناهار بغض ها قورت داده میشود، به همراه اشک های چشمانش
آن بغض ها ع گلویش پایین میرود..:)
کشیدن تیغ ها روی دست و کبود شدن دستانش،قرمزی چشمانش،فریادهایش میان وعده ای تلخ است...
شب ها با یک آغوش دلتنگی،با تصور وجودش،با آرزوی آغوش و شنیدن دوستت دارم های دوباره اش
در نیمه های صبح به خواب میرود
خوابی که به مرگ شباهت دارد...
او روزی هزاران بار جان میدهد اما باز هم
زنده است....ع اسمش پیداست:مرده متحرک):