تا حالا شده با خودتون فکر کنین عجیب ترین چیز تو دنیا چیع!؟ عجیب ترین چیز تو دنیا لبخندیِ که پشتش یع آدم داغون پنهون شدع..یع آدم خستع..آدمی که خستع تر ع چیزی کع بخاد خودشُ حالشُ بع بقیع توضیح بده..آدمی کع ع بیمعرفتیای بهتریناش دلش گرفتع..
میدونین سخت ترین کار دنیا چیع!؟ این کع ب خاطر حال اطرافیانت چشم رو خودت و دلت ببندی..برا اینکه اونا حالشون بد نباشه قلبت و بزاری زیر پاهات و با بی رحمی ع کنارش بگذری..برا اینکع ی وقت اونا غصه نخورن حرفی ع حال خودت نزنی اما همیشع باشی سنگ صبورشون و در آخر ب عنوان ی بی معرفت انگشت اتهامشون بع سمت تو باشع..
بد ترین درد تو دنیا!؟ اینکع ع خوب بودن انقدری ضربه خورده باشی کع ع خوب بودنت خجالت بکشی و دلت بخاد ی آدم بد باشی..اینکع هر روز سعی کنی خودت و تبدیل به ی آدم بی رحم بی تفاوت کنی اما نشع....
غرق شده ام...غرق تنهایی هایم..غرق دلتنگی ها و دیوانگی هایم...غرق شده ام در دریای عشقی ک سهمم از ان تنها همین تنهایی ها بود و بس...من اکنون دخترک تنهایی هستم ک سالها پیش قلب خود را اهدا کرد ب پسرک بیمعرفتی ک چیزی از عشق نمیدانست...دخترکی ک تمام وجودش نابود شد از بیمعرفتی معشوقه اش...قلبی در سینه ام نمی تپد...قلبی ک با تپش های تندش مرا کلافه کرده بود اکنون هیچ نمیزند...قلب عاشقم آنقدر تند تپیدی ک خود خسته شدی چ انتظاری از معشوقه ات داری...ک او اکنون سراغت را بگیرد...تو خود را فراموش کردی چ انتظاری از او داری اویی ک از همان اول تو را نادیده گرفت ...قلب بیچاره من چ ساده بودی...چ زود خودت را باختی و مرا نابود کردی...چ زود شکستی...تو باید دوام می اوردی...چ زود جا زدی...شکستی و تمام شدی...من ماندم و روزهایی ک ب امید رسیدن شب سپری کردم تا ب آغوش تنها همدمم بروم...آری پس از او تنها بالشتم مرا در آغوش میگیرد و تنش پذیرای اشک های من است...تو پس از شکستن تمااام شدی...از این عشق رها شدی...اما من چه... کاش من هم بعد او تمام میشدم...کاااش چشمانم پس از او ب روی دنیا باز نمیشد تا نبینم جای خالیش را...کااش اویی وجود نداشت ک من اینگونه بی تابش شوم...کاش همان وقت ها ک میگفت دوستم دارد...همان وقت ها ک برایم از زیبایی عشق میگفت نفس هایم ب آخر میرسید...